پارودی

تقلای آدمی برای زیستن به گریه‌ام می آورد

پارودی

تقلای آدمی برای زیستن به گریه‌ام می آورد

خیلی هم بد نشدم. اما از اینکه تن به این تغییر داده بودم، یک‌جور شرم نهان داشتم. آنهم امسال که اینهمه با تغییر بیگانه و با وضع موجود در صلح بودم. هرکس رفته بود و آمده بود و پیشنهادی برای تغییر در ابرو و مژه و پلک و لب و گونه‌ام داده بود با پوزخند گفته بودم «شما نمیدانید با کی طرفید. من همین عطر روزانه‌ام را هم الان هژده سال است هی تا خالی می‌شود عینش‌ را میخرم. چیزی که اینهمه راحت میشود و باید هم عوضش کرد هم من تن به تغییرش نداده ام. هرجا می‌روم با همین‌ بو همه میفهمند فلانی هم هست. آنوقت شما از تغییر در عناصر اصلی‌ام با من حرف می‌زنید؟ من توی عمرم به قدر انگشتان یک دست هم صورتم را دست بند‌انداز نداده‌ام. همان چندبار هم سی‌ثانیه نشده پشیمان شده‌ام بس که درد و خشونت قضیه بالاست. بروید از خدا بترسید.» اما آنقدر روی مخم رفتند که عاقبت رنگ موهایم را عوض کردم. و حالا شرمگینم. خود قبلی‌ام را دلتنگم. حس گند یک خائن را دارم. خیانت به آرمان‌هایم. اینکه توی آینه ست کیست؟ «اه متاسفم. متاسفم عزیزم..باور کن خواسته قلبی خودم نبود. یکهویی شد…اصلا نفهمیدم چطور شد عزیزم..باور کن که من تو را همانطور که بودی بیشتر از هرکسی دوست داشتم. باور کن که من همانم همان آدم سابق. هیچ‌چیز عوض نشده مرا ببخش...ببخش و به آغوشم بازگرد» از دفعه قبل که چنین تغییری کرده بودم حداقل پنج سال گذشته و همان بار گفتم این دفعه اول و آخر بود. تا پس از چهل‌سالگی! زنی که موی سفید ندارد رنگ مو لازم ندارد. اما درست از همان روزها دو سه تار نقره‌ای بالای پیشانی و کنار شقیقه‌ی چپ سربرآورد. مثل یکجور دهن‌کجی. هرچند به مرور با آنها هم در صلح شدم. چندروز پیش یک خانم نسبتا پیری را دیدم. نه ازینها که ظاهرشان زود شکسته می‌شود اما قبراق‌اند. اتفاقا از آن مسن‌هایی بود که عددها را به هیچ‌کجایشان نمی‌گیرند. موهای یک‌دست نقره‌ای اش را بافته بود و خیلی شق و رق راه میرفت. نمی‌دانم چرا یک لحظه خودم را تویش دیدم. شبیه تصویر ایده‌آل خودم بود از پیری خودم. نمایش گذر عمر بر تن همانطور که بودم. بی‌هیچ تغییر. بی تلاش برای پوشاندن چیزی. رنگ و مش و‌ این برنامه‌ها همیشه در نظرم مال زمان آوار شدن تصور پیری و مرحله‌ی انکار این سوگ و تلاش برای سرکوبش بود. روزهای آخر اسفند که همه درگیر خوشگل‌سازی‌ و ایجاد هرگونه تغییر در عناصر وجودی و ایزوتوپی خویشتناند خودم را اخ و پیف کنان کشیده بودم کنار که د آر‌‌ام بگیرید بسازید با هر گه‌چهره‌ و گه‌اندامی که هستید دیگر. چه‌تونه؟(!)و گفته بودم سال اگر هزار و سیصد و‌ شصت و پنج‌ روز هم بود من خودم را زیر دست هیچ‌آرایشگر و جراح زیبایی نمی‌بردم. هر‌کس با اندام و اجزا و رنگ‌مو و پشم و پیل‌های صورتم مشکلی دارد خودش مشکلش را حل کند. حالا هیچ توضیحی برای این خام‌شدگی نداشتم و این اولین شکست امسالم بود. 

  • پارودی