پس کی پاییز میشه که بتونیم چس‌ناله‌های قشنگ عاشقانه کنیم برای معشوق‌های خیالی؟‌ بهار‌ که تموم میشه و منحنی امیال از اوج فرود میاد، هوا دیگه در بهترین حالت مناسب شکوه‌هایی از جنس بوی تند تن معشوق و هجوم حرارت سنگین نفس‌ و این قبیل چیز‌های سخیفه. فصل کلافگی و گرمازدگیه و عرق‌سوزشدگی. قاموس عاشقانه‌ی این فصل از اسم چندقلم میوه و چند رقم پارچه‌ بیشتر چیزی برای عرضه نداره. نهایتا میشه غر زد پس کِی؟ مثلا پس کی پاییز میشه. پس کی از خر شیطون پیاده میشی‌ و میگی که دلتنگمی. حال آنکه پاییز فصل ارتقای سخافت در شکایته. مثلا شکایت از اینکه چرا به جای چینو چای دارچین؟ چرا شعری که این عصر دلگیر برام سرودی دو کلمه کمتر از قبلی داشت؛ دو کلمه رو عصر دلگیر بعد با یک دوستت دارم ساده جبران کن. چرا این پالتو بوی عطر غریبه‌ میده. چرا توی جیب‌های لعنتی‌ت جا برای یک دست یخ‌زده نیست. چرا به جای توی ماشین، زیر چتر سوراخت منو نبوسیدی. چرا چرا محکم‌تر نه؟ چرا مجنون‌تر نه؟ چرا مرطوب‌تر نه؟