اغلب اینگونهست که عدهای شکمسیرِ مرددِ بلاتکلیفِ اغلب غائب، تکلیف قطعی عدهای مستاصل همواره حاضر را رقم میزنند.این مرددها هستند که حضور و عدم حضورشان حماسهها را خلق یا خفه میکند. اعداد معطل همیشه حاضر سمت راست را معنا و ارزش میدهد. وقتی کارزار خروسهای خونخورانده از کمر شکست، این قماربازهای در سایه هستند که حالا با افتخار اعلام میکنند باید خون تازه خوراند. و حالا موقعیست که دستی به جیب ببرند و ارزشش را دارد چیزی وسط بگذارند تا هرچه شد بُرد از آن آنها باشد. با آه و نالهای خسته انگشت آبی تکرارشان را توی چشمهای از گشنگی وقزدهی بینوایان فرو کنند و اعلام کنند چه چیرگی بر این تردید، دشوار بوده. چقدر اندامشان درد گرفته تا بر این تردید فائق بیایند، اما آمدند.چرا؟ بخاطر چیزی که تا دیروز شانه بالا میانداختند که کو کجاست و از فردا چشم نازک خواهند کرد که بعید است وجود داشته باشد مگر آنکه روی حضور ما تشدید بگذارد. هرچند سال یکبار، در برههای که حساس بودن مجروحش کرده، سرنوشت محتوم عدهای گلادیاتور ساکت تنورزیده را عدهای تنپرور پرهیاهو در سایه رقم میزنند. میتوانی اسمش را هر چیز دهنپرکنی بگذاری. کنشگری یا مشارکت. من میگویم ماجرا تحکم ناروای ترکه بر دستهای سرخ است. قایق کوچک کاغذی که بر رودی سهمگین میرود را، بچههای تخسِ از ناکجا رسیده، نباید با ترکههای ناشیشان هدایت کنند.حق ندارند کیفیت چیزی را که لمس نمیکنند مشخص کنند. قایق کاغذی برای آنها که هرگز ندیدند چطور تا اینجا را روی تلاطمها طی کرده، چیزی فراتر از اسباب سرگرمی و نقل شبنشینیها نیست. باید در همان سایهای که خزیده بودند بمانند.که قایق کاغذی با سرنشینان خیالیاش مسیر سهمگینش را تا وارفتگی طی کند. بدون ضرب پرمنّت ترکهای که وارفتگی را پیشتر کشد.
اسم این قایق کاغذی دموکراسیه
نه ایران
و
نه جمهوری اسلامی
موافقم که دموکراسی محکوم به وارفتگیه
لیبرال دموکراسی حتی بیشتر ....
چون قصد از بین بردن دوستی کلمه ای جذابمون رو ندارم
نمی پرسم غیر از وارفتگی خودبخودی نسخه دیگری برای تن ورزیده ها، گلادیاتورها و بچه ها ..داری یا نه....
نه نمی پرسم.
به فکر کردن و نوشتن و دوست داشتن ادامه بده....