پارودی

تقلای آدمی برای زیستن به گریه‌ام می آورد

پارودی

تقلای آدمی برای زیستن به گریه‌ام می آورد

در این نیمه‌شب دلتنگ یکهو تجلی غریبی برام رخ داد. فهمیدم اون باری که مشاور اول دبیرستان من رو به دفتر منفورش فراخواند و گفت کتاب غیر درسی زیاد میخونی، و من متعجب شدم که عجیبه من کی جلوی این کتاب غیردرسی دست گرفتم، در واقع هم‌سرویسی پلید و خود‌چس‌کن اینجانب راپرت براش برده بود. چرا؟ چون وقتی تو سرویس کتاب می‌خوندم، بغلِ دست من از بیکاری و خوابالودگی کله‌ی پوکشو میذاشت رو پشتی صندلی و با چشمای نیمه‌خواب و نیمه‌بیدار تو کتابای من سرک می‌کشید. این اشکالی نداشت. اما وقتی داشتم عقاید یک دلقک رو‌ میخوندم، هرجا که هاینریش بلِ خل تکرار می‌کرد «آن‌ کاری که زن و شوهر‌ها با هم می‌کنند»، سرشو میاورد بالا و بهم حالی میکرد که حواسم بت هست. حالا من از فشار سنجاق قفلی تو دل اون مردک بیچاره داشت اشکم جاری می‌شد، این بغل دست من برنامه میچیده چجوری به دُری بگه منو. خب...زهرای سلیطه ساکن خیابان سیزدهم. خواستم بگم واقعا که. امشب فهمیدم تو تنها کسی بودی که می‌شد راپورت منو ببری به کسی. خب، خبرچینی‌تو کردی و‌ دلت خنک شد و منم مواخذه شدم و دماغم سوخت. من که به کتاب خوندنم ادامه دادم ولی امیدوارم تو فقط همون یه بار خودتو سبک کرده باشی. کول بودن که ازت برنمیومد اما امیدوارم دست‌کم نایس بودن رو بتونی یاد فرزندت بدی.

متاسفانه پی‌ام‌اس منو دریده. چاره‌ای نیست.

  • پارودی

نظرات  (۲)

برای منم این اتفاق افتاده ..خیلی بد میزنن تو حال کتابخوانی ؛---؛

پاسخ:
اوهوم ولی من اینو تازه الان باید کشف کنم بعد اینهمه سال. :|

پنجولتو دوست داشتم:)

پاسخ:
:)) واقعا مرسی. ایشالا هیچوقت گیر هیچ پنجولی نیفتی:دی