پارودی

تقلای آدمی برای زیستن به گریه‌ام می آورد

پارودی

تقلای آدمی برای زیستن به گریه‌ام می آورد

من همیشه با خودم اصولی داشته‌ام، یکیش اینکه آدم قدر داشته‌هایش را بداند و عرض اندامِ بیخود نکند. بعد ولی یک اصل خنده‌دار متناقض دیگرم هم اینست که آدم جوری بچرخد که اگر اشتباهی چشم نامحرم به پوشش کمتر از عرف شخصی‌ کسی افتاد، آدم روی پیشانی‌اش که کوبید، بتواند بگوید:«باز حداقل خوب بودم!» یادم افتاد به عروسی امیر که از رختکن درآمده بودم و چشم تو چشم باهاش شده بودم و بعد فرار کرده بودم‌ تو و صورتم را که توی دستهام‌ گرفته بودم از خجالت اینکه در لباس نیمه‌عریان مرا دیده، گفته بودم باز خوب شد موهام مرتب بود و آرایش داشتم! بعد یاد عروسی خودم افتادم که برادرشوهرم همان دم حجله مرا در بهترین وضعم که لباس عروس باشد دیده بود. اولش کلی گریه کرده بودم و فحش به زمین و زمان داده بودم و بعد خودم را اینطوری دلداری داده بودم که «حالا باز خوبه قشنگ بودی!»بعد یک به یک لحظه‌هایی در یادم آمد که کسی که نباید، مرا دیده و بعد دیدم الحمدلله این اصل را رعایت کرده‌ام و خاطرم جمع شد و رفتم که با آسودگی سر به بالین نهم و حل این تناقض را به فردای موعود موکول کنم.

  • پارودی