این شب عزیز جمعه رفتم برا دعا و توبه و تزکیه‌ی نفس. تا یادم نرفته مطالب حاج‌آقا رو خلاصه کنم. فرمودن که ما مثل مسیحیت یک آیین‌ طاقچه‌ای نیستیم واسه دکور و آخرهفته(اینو نقل به مضمون میکنم). و همچنین گفتن که از ابتدای عالم این صحنه برپا شده برای یک‌ اتفاق مهم و تمدن‌ساز و تاریخ‌ساز. که من متاسفانه نفهمیدم آخرش کدوم اتفاق رو‌‌ میگفت از بس کنارم اومدن نشستن حرف زدن. فهمیدم که پنج‌تا ستون مهم داشت( توحید و نبوت و ولایت و دعوت و وعده) و در سه پلتفرم دینی که یکیش غدیر بود و دیگری ظهور، اجرا میشه! و سومین خاطرم نیست. این از این. سر نماز هم یک بچه‌ای تمام مدت دو رکعت آخر‌ رو‌ با دهنش صدای باد معده(یا روده) درمیاورد و من هرچه سعی کردم متوجه سنگینی بار گناهانم و جایگاه خودم در پیشگاه خدا باشم و نخندم، مقدور نبود. به فرزندان خود ادب بیاموزید لطفا. بعد آخر مراسم یه پسر نوجوون افغان که خیلی وقتا میخوند، یک نوحه فکر‌کنم‌ از کریمی خوند و بشدت حالی به حولیم کرد. گفتم خدایا من قول میدم به فرزندم مداحی یاد بدم. (شما هم به فرزندان خود مداحی و انگلیسی و برنامه‌نویسی بیاموزید) کاش خوش‌صدا شه مثل مادرش. بتونه دل‌هارو اینجوری روانه‌ی کربلا کنه. حالا چندروز پیش تولد فرزند دوستم بود، همش که نوحه داریم گوش میدیم این مدت ولی به این مناسبت استغفاری کردم ‌و تولدت مبارک اندی رو گذاشتم که یه ویدئو با رییس بگیریم واسه تبریک و بفرستیم براش. که طی آن، رییس رفت روی اسبش که شبیه موتوره، و خیلی ژانگولری قر ریز قشنگی هم داد. حرفه‌ای بود و من‌ خودم توقع نداشتم جا خوردم. و دروغ چرا که اندکی هم حال کردم با مهارتش. متاسفانه به همین ایام نحس عزا قسم، خدا شاهده از همون روز، ما دیگه با اندی عجینیم. اگه ذره‌ای انحراف از "touladdeh" (تولد) اندی پیش بیاد بسرعت تذکر میگیریم که برگردون رو اندی. فقط و حتما هم باید اندی باشه. به واقع دارم پشیمون میشم از متولد شدن خودم و فرزندم و باقی انسان‌ها.  با اندی پا میشیم، میخوابیم‌ میخوریم حموم میریم دسشویی میریم نماز میخونیم تلفن صحبت می‌کنیم و زندگی می‌کنیم و اگر دور از جونم همین الانا بمیرم با آهنگ اندی، در پاسخ به من ربک‌ من امامک من فلانک با سربلندی مسخ‌شده‌ای فریاد خواهم زد:همانا اندی. اندی. اندی.