اومدم بنویسم یه‌جوری له‌‌‌ام که مشت و مال، به هرچی منتهی شه-یعنی واقعا هرچی ولو مرگ خودم- لازمش دارم، ولی دیدم فی‌الواقع ماساژ واسه این کت و کول و کمر چونان لگد مورچهست به این گاومیش آمریکاییا. مگه هیژده‌چرخی چیزی بصورت تصادفی و بدون اطلاع قبلی از روم رد شه که حق مطلب ادا شه و قولنجی تق کنه.یعنی همینم اگه بدونم می‌خواد رد شه یه جوری منقبض میشم که احتمالا هیچ اتفاقی نمیفته. یه فیلم واسم فرستاده رفیقم در خود مملکت قشنگم ایران ماساژوره یک قولنجی رو‌ در بخشی از اندام تحتانی کشف میکنه و جا میندازه که خود پروردگار خلقت هم از وجودش خبر نداشته و احتمالا با دیدن فیلم، ملائک رو خبر کرده گفته دیدین گفتم سجده کنین کاریتون نباشه، گفتم شماها خبر ندارین و من خبر دارم، حالا الان می‌بینم که خودمم حتی خبر نداشتم. جا داره یه دور دیگه سجده کنین. یعنی اگه یک هنر یا تخصصی هرآنچه قابل ارائه بود آورد و هرچه پیشرفت می‌شد کرد، باز هم مردانی از سرزمینم اگه اراده کنن میتونن یک چیز‌ی یک جایی بگشایند. حالا باتوجه به چیزی که من دیدم بنظر میاد ماساژ ایرانی میتونه رو دست تای بزنه و حتی صادر شه به ممالک غرب. حداقل در حوزه ماساژ خبر موثق دارم که نیازش وجود داره. رفیقی داشتیم خانومش در وطن بود خودش غرب. نه که حالا الان مد شده ماساژ هدیه میدن، و چون همسران از انجام صحیحِ  ماساژِ به چیزی منتهی‌نشو ناتوانن، ترجیح میدن به یکی دیگه بسپرن کارو، خانومش بنده‌خدا از همه‌جا بی‌خبر واسه تولدش گشته بود ماساژور مذکر کاردرست در محله‌ای خاصی که همانا محله‌ی گی‌ها بود پیدا کرده بود رزرو کرده بود و ال و بلشو ایمیل کرده بود سورپرایزطور که عشقم برو ماساژ که چون من نیستم ماساژت بدم حداقل یکی دیگه باشه. طفلک خبر نداشت که اساساً وجود‌ اون ماساژور مرد در اون محله به منظور خاصیه. هیچی دیگه باز خوبه نرفته بود شوهره ولی البته ما که هی بهش اصرار کردیم برو و‌ ازین شانس ‌یک‌باره‌ت که خود همسرت بهت هدیه داده استفاده کن، به خرجش نرفت. حالا آدرس یک مرکز ماساژ در تهران به دستم رسیده که خواهم رفت و اینجور که گفتن به چیزی جز رستگاری منتهی نمیشه. نمی‌دونم حالا مغز و روحو ماساژ میدن یا چی. ولی به چیزی منتهی نشه هم من راضی‌ام چه برسه رستگاری. نکته نهایی اینکه به کسانی که دوستشان دارید ماساژ هدیه دهید.