پارودی

تقلای آدمی برای زیستن به گریه‌ام می آورد

پارودی

تقلای آدمی برای زیستن به گریه‌ام می آورد

مامان گفت که نوشا زنگ زده که دخترت بیاد اگه میشه با خواهرم صحبت کنه منصرفش کنه از رفتن. گفتم بده من اول با خودش صحبت کنم بگم من غلط بکنم ازین گها برای کسی بخورم. اگه بخواد در حد یه ربع براش میگم زوایای پنهان مهاجرت چیه. این تنها چیزیه که تو این سالا مسلط شدم بهش. ولی کسی رو نه به رفتن ترغیب میکنم نه ازش منصرف. اساسا نظر و دخالت بیجا و طلب نشده یه ویژگی مزخرف مختص فرهنگ جمعی آریاییه. هرچی هم از خوبیاش بگی این یه قلم میشوره میبره همه‌رو. چون معناش این نیست که برام مهمی. معناش اینه که خودت قوه ی تشخیص خوب و بد زندگیتو نداری. یا که تصمیمت به ضرر منه. هرکی نظر بخواد خودش از دیگران مهم یا غیرمهمش نظرخواهی میکنه دیگه؟ من الان چرا باید به کسی بگم نره؟ یا حتی بگم بره.  چون بچه بودم که رفتم و نچشیدم طعم زندگی و سختی تو این خراب شده رو؟ این منو ذی‌صلاح کرد یا دقیقا برعکس؟ خب به زعم من هرکی باید خودش بره بفهمه هیچ جا برا آدم نریدن. حالا فعلا اوضاع این طوره که اینجا اینجوره اونجا بهتر. پسفردا ممکنه برعکس بشه. بالاخره که بشر افتان و خیزان باید بکشه خودشو جلو. از این ستون به اون ستون خودش فرجه. حالا چرا فکر میکنی یکی که میره خوشی زده زیر دلش. بماند که سن من و شرایطم و همه چی جوری بود که داغ وطن و عشق و این مزخرفات موند به دلم. و اگه مونده بودم و نرفته بودم الان حتما دلم می‌خواست برم. و احتمالا هرکی هم میخواست منصرفم کنه بنظرم مادرش به خطا بود. حالا یک انسان عاقل بالغ، اینجوری صلاح دیده که سختیاشم هرچی هست بکشه ولی بره. ولو که بعدا ببینه عه. تازه اونجا اول سختیاس. اونم نه سختیایی که بلدشونه. چیزایی که تازه باید جون بکنه تو میانسالی یادشون بگیره. ولی خب باز حداقل برنامه‌ریزی نتیجه میده. باز لااقل در و همسایه چپ نگات نمی‌کنن که شوهر داری یا نه. بچه داری یا نه. اگه نداری چرا. اگه داری به چه صورت. با کی میای با کی میری. یه نفر اگه میخواد شجاعت کنه خودشو از پیله‌اش بکشه بیرون قبل مرگش یه جور دیگه زندگی کردن هم بِچشه یه جور دیگه نگاه شدن و نگاه کردن هم بچشه با یه مشت آدم زبون نفهم دیگه غیر از آدمای زبون نفهم مملکت خودش هم راه معاشرت رو یاد بگیره. با یه سری مشکلات جدید دیگه هم یاد بگیره چجوری کنار بیاد و کلا زندگی رو تا میتونه تجربه کنه و جعبه ابزارشو غنی کنه، اونم تازه درست و اخلاقی و نه از راه کثافت کاری چتونه که میخواید نذارید؟‌ چون مثلا ممکنه اذیت بشه؟  یا ممکنه نوع اذیت شدنش فرق کنه با نوع اذیت شدنش تو مملکت خودش؟ ممکنه افسرده بشه یا دلش تنگ بشه یا شوهر جدید گیرش نیاد یا بچه ش تنها بمونه یا چی؟ آدما زندگی رو یاد میگیرن هرجور باشه. اگه بخوان. حیوون نیستن که از زیستگاهشون جابجا کنی بمیرن.  این تنها شایستگی بشر از ابتدای خلقته احتمالا. یاد گرفتن زندگی به رغم همه چی. به رغم هر مشکل و مانع و سنگی که هرکی یا هرچی بذاره جلو پاش. حالا بگم بهش سمیه نرو اگه بری خونه بو میگیره؟ بنظرتون این خودتون نیستین که با نبودن عزیزتون نمیتونین کنار بیاین. این درد شماها نیست که نمی‌خواین بفهمین باید دل کند و سپرد که بره؟ و نه درد کسی که میخواد زندگی کنه؟ حالا اینارم بهش نگفتم هیچ کدومو. ولی اگه میشد به خواهر نوشا میگفتم برو قشنگم که بفهمی آسمون همه جا یه رنگه و با این حال خوشا خوابی دیگر به مردابی دیگر. خوشا ماندابی دیگر به ساحلی دیگر و این داستانا. 

  • پارودی